loading...
فرهنگی و ورزشی
my بازدید : 8 شنبه 09 دی 1391 نظرات (0)

با نماز مى توان به معشوق حقيقى رسيد


گوهر شاد، همسر شاهرخ ميرزا، زنى مومن و با تقوا بود كه مسجد گوهر شاد در كنار حرم امام رضا عليه السلام ، معمارى ارزشمندى است كه به دستور او ساخته شد.گوهر شاد، در زمانى كه مسجد در حال ساخت بود، هر از مدتى سركشى مى كرد و از معماران پيشرفت كار را پرس و جو مى نمود. روزى كه براى سركشى ساختمان آمده بود، بادى وزيدن گرفت و گوشه روبندش بلند شد و يكى از كارگران چهره گوهرشاد را ديد و با همان يك نگاه سخت دلباخته و شيفته او شد. كارگر از شدت عشق به گوهرشاد، روز به روز ضعيف و نحيف مى شد. سرانجام مريض شد و در بستر بيمارى افتاد، اما او جرات ابراز اين عشق را به كسى نداشت . مادرش روزى به ديدن او رفت و با ديدن وضع رقت بار فرزند به گريه افتاد. كارگر راز خود را با مادرش در ميان گذاشت . مادر هم براى رفع اين مشكل پيش گوهر شاد رفت و ماجرا را براى او تعريف كرد. گوهر شاد ابتدا از شنيدن ماجرا متاثر و ناراحت شد. اما براى نجات آن جوان به مادرش پاسخ مثبت داد و گفت : ازدواج با پسرت را البته با شرايطى مى پذيرم و آن شرط اين است كه پسرت چهل شبانه روز تمام در محراب مسجد به نماز و عبادت مشغول شود و ثواب آن را مهريه من قرار دهد. اگر اين شرط را كامل به انجام رساند، آنگاه من هم از شوهرم شاهرخ ميرزا طلاق مى گيرم و با پسرت ازدواج مى كنم .
مادر به خانه بازگشت و توافق و شرط گوهرشاد را به پسرش گفت .
جوان با خوشحالى از بستر بيمارى بلند شد و گفت : چهل روز كه سهل است اگر يك سال هم مى گفت ، قبول مى كردم .
جوان خود را آماده كرد و به محراب عبادت رفت . چهل شبانه روز با اخلاص و حضور قلب به عبادت و راز و نياز پرداخت . تاثير معنوى نماز در اين مدت در قلب و روح جوان راسخ شد و چشمه هاى حكمت و معنويت از قلبش جوشيدن گرفت .
روز آخر، گوهرشاد كسى را فرستاد تا از حال و روز جوان جويا شود آن شخص به جوان گفت : من را گوهر شاد فرستاده است تا بيند اگر به شرطتت عمل كرده اى ، او هم به عهد خود وفا كند .
جوان با بى اعتنايى تمام در پاسخ گفت : برو به خانم بگو من هرگز حاضر نيستم براى رسيدن به وصال او از معشوق و محبوب حقيقى خود دست بردارم !
گوهرشاد كه بصيرت دل داشت ، جوان عاشق را با تدبيرى هوشمندانه از عشق مجازى به عشق حقيقى هدايت مى كند و لذت عبادت و نماز و نياز با خداى مهربان را به او مى چشاند.

my بازدید : 8 چهارشنبه 29 آذر 1391 نظرات (0)

حجت الاسلام دانشمند : 

اگر من از مظلومیت رهبر بگویم شاید دلتان خون بشود ، خیلی مظلومند ایشان این موضوع را من با یک واسطه می گویم .

با یکی از محافظ های آقا در حرم امام رضا (ع) روبروی ضریح،دو به دو با هم بودیم

گفتم از آقا چه خبر ؟

میگفت ما روزهای دوشنبه، ( این را میگفت و گریه میکرد ) می رویم به خانواده شهدا سرکشی میکنیم .

آقا می فرمودند به خانواده شهدا نگویید که ما می آییم که به زحمت نیافتند .

یک ربع قبل آقا در ماشین هستند ما درب میزنیم و میگوییم آقا می خواهند تشریف بیاورند منزل و یک سلام و علیکی با مادر و پدر شهید نمایند .

یکبار رفتیم درب خانه دو شهید، من خودم رفتم دیدم درب باز است و آب و جارو کردند.

درب زدم ، مادر شهید آمدند دم درب و گفتند: آقا کــــــــــو .گفتم: کدام آقا ؟

گفت : مقام معظم رهبری کجاست ؟

گفتم : شما از کجا می دانید ؟

شروع کرد به گریه کردن، گفت دیشب خواب بچه هام را دیدم، بچه ها آمدند گفتند خوش بحالت، فردا سید علی می خواهد بیاید خانه تان .

اینجا که رسید، مقام معظم رهبری هم رسیدند به درب خانه .

بعد مادر شهید گفت من خواب دیدم که امام هم تشریف آوردند و گفتند فردا سید علی آقا می خواهند بیایند، ما هم تبریک می گوییم و یک مطلبی هم امام فرمودند و پیغام دادند که من به شما بگویم . 

مقام معظم رهبری فرمودند چه پیغامی !؟

مادر شهید گفتند : امام فرمودند سلام ما را به سید علی آقا برسانید و به ایشان بگویید اینقدر از خدا طلب مرگ نکن !  فرج نزدیک است انشاءالله ....


اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 2
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 5
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 10
  • بازدید کلی : 191
  • کدهای اختصاصی

    جدول لیگ برتر

    کد جدول لیگ برتر فوتبال ایران و جهان

    تصویر ثابت

    تصویر ثابت